وصف حال ...
نازِ چشمانِ تو را قاب کنم در دلِ شب،
تا که مهتاب ننازد به جمالش هر شب
نازِ چشمانِ تو را قاب کنم در دلِ شب،
تا که مهتاب ننازد به جمالش هر شب
یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی
نگاهی به ساعتت و نگاهی به خود خودت در آینه
و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست
لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری
گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری و به سر و روی خودت می پاشی
ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی و خرج خودت می کنی
یک روز از خواب بیدار می شوی
و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه میگویی
صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست بدار
یک روز یکی از همین روزها وقتی از خواب بیدار می شوی متوجه می شوی
بدترین بدهکاری بدهکاری به قلب مهربان خودت هست
و هیچ چیز و هیچکس جز خودت حیف نیست…!
ـ
وقتی ما داغونیم
وقتی سیگاری نیستی ولی تو ذهنت سیگار میکشی سیگار پشت سیگار
من دچار درد بی پایانم ...
دلم میخاد امشب تو خواب بمیرم و تمام
از عملکردم تا این لحظه رضایت دارم
فقط یه بیمه عمری درآمد پایداری چیزی هم اگه داشتم که بچه ها تامین مالی بودن دیگه ریق رحمت رو سر میکشدم و خلاص
بازم دم پدافند گرم تق تق تق زد موشکا رو ساقط کرد
تشکر تشکر
هیجی بدتر از لباس یقه تنگ نیست
اصلا خر است خر
بازم گلی به گوشه جمالت که هنوز یادت دلمو گرم میکنه
#سمیرا
باید کسی در آغوشم میکشید، باید کسی آرامم میکرد. من قوی بودم اما دردها از من قویتر شده بودند، من جسور بودم اما روزگار از من جسورتر شده بود، سیل اندوه را به سمتم روانه میکرد و میخواست بایستم و قوی باشم، اما دوام آوردن و ایستادگی در نهایت اندوه محال بود!
من باید تنهی درختی را محکم میگرفتم تا دوام بیاورم، اما"حوالی من" هیچ درختی برای پناه بردن نبود!
همهی ما از یک جایی به بعد از شدت بیچارگی، ریشه در زمین میکوبیم و درخت میشویم، سنگ میشویم، سخت میشویم و میایستیم.
حقیقت این است که ما قوی بودیم؛ چون چارهای به جز قوی بودن نداشتیم ...
"نرگس صرافیان طوفان"
جنون و نبوغ به اندازه یک تار مو از هم فاصله دارند. وقتی ذهن در حال خلق چیزی است به جنون خیلی نزدیک می شود .
به نقل از پیج زیر
https://zparspc.blogfa.com