هم دلم میخاد زن و بچه هام پیشم باشن هم بابام و هم مامانم و هم خواهرم و هم برادرم اما تنهای تنهام دراز کشیدم و فقط دلم پیششونه

زن بچه م فرستادم نقطه امن چون اینجا هر لحظه ممکنه بره هوا

پدر مادرمم که خونه خودشونن و من اگه برم میفهمن زن بچه م رفتن و داستان میشه

واقعا چقدر این زندگی ملاحظات داره

کارمم که بازار شل کرده یکم نگرانم

کاش مث جوونیام بود سمیرا هنوز بود‌ زنگ میزدم بهش و باهم حرف میزدیم سبک میشدیم